پرديس علوممجله علوم دانشگاه تهران (منتشر نمی شود)32120060723-اطلاعات مغناطیسی- ردیاب کانسار ماسیوسولفید پلیمتال تکنار16904FAآزاده ملکزادهمحمد حسنکریم¬پورمحمدرضا حیدریانشهریJournal Article19700101Taknar Polymetal massive sulfide deposit is located at 28 km NW of Bardaskan within the Taknar inlier zone bordered with Doruneh and Taknar (Rivash) faults. Mineralization is dominantly hosted in Ordovician schists and has been dissected and displaced. The purpose of this research is to investigate and propose an appropriate geophysical exploration method for detecting new covered massive sulfide in the Taknar formation. Total Magnetic Intensity (TMI) was measured on a total of 10 survey lines in 300 points on Tak I, II and IV. This ground magnetic data showed very character-istic magnetic anomalies over surface mineralization on Tak I and II. Magnetic anomalies similar to Tak-I and II were observed in areas of Tak IV where mineralization is not seen on the surface. Mineral-ogical studies of samples taken from surface and old underground tunnel in Tak I and II showed variable amounts (5% to 65%) of magnetite along with sulfide mineralization. Country rock associated with mineralization has no magnetite. Measured mag-netic susceptibilities over schist samples as host rock in comparison with mineralized samples showed that the former is 1000 times weaker than the latter. This contrast is 10000 times between the massive part of mineralization and the country rock. Consequently there is a direct relation between magnetic anomaly and mineralization. Therefore, the strong contrast between the amount of magnetite in the deposit and host rock makes Taknar mineralization an ideal target for magnetic method. Quantitative interpretation of measured magnetic anomalies on Tak I assumeing zero remnant com-ponent, constraining the depth to the top of the causative body to the surface on the basis of field evidence and susceptibility is constrained to the average range of the measured samples showed that the depth of the source extends to 147 meter. Comparison of magnetic anomalies on Tak I obtained from this research with the previous work of reported IP showed that these two anomalies are spatially coincident, but the former is larger in ex-tension and amplitude than the latter. It is concluded that magnetic method is more effective and less expensive than other geophysical methods for dis-covery of similar massive sulfide mineralization in the Taknar zone.کانسار ماسیوسولفید پلی متال تکنار در 28 کیلومتری شمال غربی شهرستان بردسکن (استان خراسان رضوی) دریک پنجره تکتونیکی بین دو گسل مهم و فعال درونه و تکنار و در میان سری سنگهای شیستی با سن احتمالی اردویسین قرار گرفته است.کانیسازی طی زمان قطعه قطعه شده و از موقعیت اولیه خود نیز جابجا شده است. چهار زون کانیسازی شده تحت عنوان تک I، II، III و IV شناسایی شده است. هدف این طرح شناسایی و معرفی روش مناسب اکتشافات ژئوفیزیکی به منظور کشف ذخایر پنهان ماسیو سولفید در سازند تکنار است. مطالعه کانیشناسی نمونههای برداشت شده سطحی و داخل تونلهای قدیمی در تک I و II مقادیر متغیر 5 تا 65 درصد مگنتیت را همراه با کانیسازی سولفیدی نشان میدهد. سنگ همراه کانیسازی که بخشی از سازند تکنار است، فاقد مگنتیت میباشد. بنابراین اختلاف شدید بین مقدار مگنتیت در کانسار و سنگ همراه روش مغناطیس سنجی را برای ردیابی کانسار ماسیوسولفید پلیمتال تکنار ایده آل میسازد. حساسیت مغناطیسی اندازهگیری شده بر روی نمونههای شیست به عنوان سنگ همراه در مقایسه با نمونههای حاوی کانیسازی نشان میدهد که اولی 1000برابر کوچکتر از دومی است. این اختلاف بین کانیسازی توده ای وسنگ همراه 10000 برابر بوده و در نتیجه ارتباط مستقیم آنومالی مغناطیسی با کانیسازی را نشان میدهد. شدت کل میدان مغناطیسی (TMI) با مجموع 10 خط برداشت در 300 نقطه در تک I، II و IV از کانسار ماسیوسولفید پلیمتال تکنار اندازهگیری شد. این دادههای مغناطیس زمینی آنومالیهای مغناطیسی بسیار مشخصی را روی کانیسازی آشکار در تک I و II نشان میدهند. آنومالیهای مغناطیسی مشابهایی مانند تک I و II در مناطقی از تک IV که کانیسازی در سطح دیده نمیشود، مشاهده شد. تفسیر کمی آنومالی مغناطیسی اندازهگیری شده در تک I با فرض مولفه باقیمانده صفر، محدود کردن عمق بالای منبع ایجاد کننده آنومالی در سطح زمین بر اساس شواهد صحرایی و همچنین حساسیت مغناطیسی محدود شده بین متوسط مقادیر اندازهگیری شده، گسترش عمق منبع را تا 147 متر نشان میدهد. مقایسه آنومالی مغناطیسی به دست آمده در تک I از این تحقیق با آنومالی IP گزارش شده کار قبلی نشان میدهد که این دو آنومالی از نظر مکانی همآهنگی داشته، اما اولی دارای وسعت و دامنه بیشتری نسبت به دومی است. با در نظر گرفتن هزینه بالا تر روش IP، روش مغناطیسسنجی که ارزانترین، قطعی ترین و ایده آلترین روش ژئوفیزیکی برای ردیابی کانسار ماسیوسولفید پلیمتال تیپ تکناراست در کل سازند تکنار پیشنهاد میشود.پرديس علوممجله علوم دانشگاه تهران (منتشر نمی شود)32120060723-شواهد پتروگرافی و ژئوشیمیایی آلتراسیون سدی-کلسیک و پتاسیک
در توده نفوذی پنجکوه (شمال شرق ایران)16905FAداریوشاسماعیلیمریمشیبیعلیکنعانیانJournal Article19700101On the basis of field observations, petrographic evidences and chemical data two types of sodic-calcic and potassic alterations have been identified in the center and margin of the Panj-kuh intrusive body, respectively. Development of albitization on the corner of plagioclase crystals, presence of albite with chess board twining, scapolitization of plagio-clase, high sphene and apatite content comparing with fresh igneous protolith and a general absence of magnetite are the most important evidences of sodic-calcic alterations in monzonitic rocks. Potassic alteration is defined by the presence of the shreddy aggregates of hydrothermal biotite and replacement of plagioclase by K-feldspar. Some elements such as Na2O, CaO, MgO, TiO2, P2O5, Sr, V and Sc are increased in sodic - calcic alteration at the same time as K2O, FeO?, Ba, Zr and Rb show decrease, whereas, potassic alteration show reverse trends. These evidences indicate that some elements such as Fe, K, and so on, leached from sodic-calcic zone and transported to the potassic zone by hydrothermal fluids.بر اساس شواهد صحرایی، پتروگرافی و دادههای شیمی سنگ کل در توده نفوذی پنجکوه با ترکیب غالب مونزونیت- سیینیت، دو نوع آلتراسیون سدی- کلسیک در مرکز و پتاسیک در حاشیه توده تشخیص داده شده است. آلبیتی شدن حاشیه پلاژیوکلازها، آلبیت دارای ماکل صفحه شطرنجی، اسکاپولیتی شدن پلاژیوکلازها، محتوای بالای اسفن و آپاتیت و نبود عمومی کانیهای اپک شواهدی از آلتراسیون سدی- کلسیک در مونزونیتها وتبدیل پلاژیوکلاز از حاشیه به ارتوکلاز و بیوتیتهای تکه تکه شواهدی ازآلتراسیون پتاسیک میباشند. در ترکیب شیمیایی سنگ کل هر یک از دو نوع آلتراسیون نیز تغییراتی مشاهده گردیده است. این تغییرات شامل اضافه شدن مقادیرN2O، CaO، MgO، TiO2، P2O5، Sr، V و Sc و از دست رفتن K2O، FeO?، Ba، Zr و Rb درآلتراسیون سدی- کلسیک و روندی عکس آن در سنگهای حاصل ازآلتراسیون پتاسیک میباشد. تمامیشواهد مذکور شسته شدن عناصر آهن، پتا سیم و در طی آلتراسیون سدی – کلسیک و اضافه شدن آنها به زون پتاسیک را تداعی مینماید.پرديس علوممجله علوم دانشگاه تهران (منتشر نمی شود)32120060723-چینهشناسی و فون آمونیتی سازند چمنبید در شرق حوضه رسوبی کپه داغ16906FAمریم معتمدالشریعتیکاظم سیدامامیعلیاصغرآریاییJournal Article19700101Two stratigraphic sections in the Chaman-Bid Formation east of Mashhad have been measured and their ammonite fauna studied. These comprise 11 taxa coming from Narband and Radar sections. Based on ammonites the stratigraphic range of the Chaman-Bid Formation at Narband section is Bathonian to Oxfordian and at Radar section late Bajocian to Callovian. The ammonite fauna cor-responds more or less to those reported from Alborz and Central Iran, which indicates that the basins of Koppeh-Dagh, North and Central Iran were con-nected to each other. The studied ammonite fauna shows close relations to the same-aged ammonites of Europe, especially to the Sub-Mediterranean Province.دو برش چینهشناسی از سازند چمن بید اولی در کیلومتر 25 جاده مشهد- سرخس در منطقه کوه رادار و دومی در شمال روستای ناربند مطالعه و اندازهگیری شده است. در این مطالعه آمونیتهای سازند چمن بید مورد بررسی قرار گرفته است که میتوان آنها را در 11 جنس طبقه بندی کرد. بر اساس آمونیتهای موجود برای سازند چمن بید در برش ناربند سن باتونین تا آکسفوردین ودر برش رادار سن باژوسین پسین تا کالوین پیشنهاد میشود. با توجه به شباهت میان فونای آمونیتی حوضه کپه داغ با شمال ایران و ایران مرکزی در ژوراسیک میانی و پسین این احتمال میرود که این حوضهها با هم در ارتباط بودهاند. از سوی دیگر تشابه فسیلی میان منطقه مورد بررسی با نمونههای یافت شده از مناطق اروپای مرکزی مربوط به همین زمان زمینشناسی، تایید میکند که آمونیتها متعلق به ایالت زیستی نیمه مدیترانهای ((Sub-Mediterranean میباشند.پرديس علوممجله علوم دانشگاه تهران (منتشر نمی شود)32120060723-پترولوژی-پتروفابریک و انواع دگرگونیهای مجموعه افیولیتی نائین (ایران مرکزی)16907FAمحمدرهگشایهادی شفائیمقدمایمانمنصفJournal Article19700101The Nain ophiolitic massif, in the north of Nain town, consisted in lhezolitic-gabbroic (pegmatitic) bodies. Harzburgites, amphibolites, isotropic gab-bros, pillow lavas, gabbroic sills and dikes, pyroxenitic dikes, wherlitic dikes and gabbroic im-pregnations are also found. The crustal sequence is thin and is composed of limited volumes of pillow lavas and isotropic gabbros that gradually terminate into pelagic limestones and cherts in the upper levels. Amphibolites can be divided into garnet amphibolites with hornblende lineation, amphibolite mylonites with amphibole stretched lineation and non-foliated massive amphibolites. The other meta-morphosed units are spillites that include spillitized pillow lavas, diabases, isotropic gabbros and tuffites-tuffitic sandstones. Meta-gabbros associated with meta-peridotites and serpentinites are the abundant metamorphosed units of this massif. Pegmatitic gabbros are uplifted as melt mush in which the high plastically deformed clinopyroxenes can corroborate this hypothesis. Wherlitic dikes show shear or stress localization in the shear zones. The higher values of Cr and MgO# in isotropic gabbros than in basaltic rocks represent the equili-brium of gabbros with upper mantle peridotites. The clutter and fragmentation of this massif, also the thin crustal sequence, the volumetric serpentinites with intermingled exotic blocks of limestone, the heterogeneous plastic behavior of deformed minerals in mantle sequence and other factors demonstrate the derivation of this massif from the paleo-transform fault. We consider that this paleo-transform fault belongs to a slow spreading oceanic ridge.مجموعه افیولیتی شمال نائین، متشکل از تودههای لرزولیتی-گابرویی (پگماتیتی) بوده و هارزبورژیتها، آمفیبولیتها، گابروهای ایزوتروپ، پیلولاواها، دایکها و سیلهای گابرویی، دایکهای پیروکسنیتی، دایکهای ورلیتی و آلودگیهای گابرویی نیز از واحدهای سنگی دیگر این مجموعه میباشند. سکانس پوسته ای این مجموعه افیولیتی با ضخامت کم شامل حجم محدودی از پیلولاواها و گابروهای ایزوتروپ میباشد که در ترازهای بالاتر به آهکهای پلاژیک و چرتها ختم میشوند. آمفیبولیتهای موجود در این مجموعه را میتوان به گارنت آمفیبولیتهای دارای لینه آسیون هورنبلند، آمفیبولیت میلونیتها با لینه آسیون کششی آمفیبول و آمفیبولیتهای توده ای بدون فولیاسیون تقسیم نمود. اسپیلیتها از دیگر واحدهای دگرگون شده این مجموعه افیولیتی هستند که شامل پیلولاواها، دیابازها، گابروهای ایزوتروپ و توفیتها-ماسه سنگهای توفیتی اسپیلیتی میباشند. متاگابروها همراه با متاپریدوتیتها و سرپانتینیتها از فراوانترین واحدهای دگرگونی این مجموعه میباشند. گابروهای پگماتیتی به صورت خمیر مذاب (Melt Mush) صعود نمودهاند. تغییر شکل پلاستیکی شدید کلینوپیروکسنهای این گابروها موید این امر میباشد. دایکهای ورلیتی حالت تمرکز استرس یا برش را در زونهای برشی به وضوح نشان میدهند. مقادیر بالای Cr و MgO# در گابروهای ایزوتروپ نسبت به بازالتها نشان میدهد که گابروها میتوانند در تعادل با گوشته فوقانی باشند. با توجه به خردشدگی و به همریختگی شدید این مجموعه افیولیتی از یک طرف و نازک بودن سکانس پوسته ای، وجود تودههای حجیم سرپانتینی با ادخالهایی از سنگ آهک، ناهمگن بودن رفتار پلاستیکی کانیها در سکانس گوشته ای از طرف دیگر نشان میدهند که این مجموعه افیولیتی بخشی از یک گسل ترانسفورم اقیانوسی مرتبط با یک محور اقیانوسی با سرعت کم گسترش میباشد.پرديس علوممجله علوم دانشگاه تهران (منتشر نمی شود)32120060723-بررسی زمینشناسی مهندسی و ژئوتکنیکی آبرفتهای کواترنر و
معرفی نیمرخ خاکهای زیربنای شهر همدان16908FAغلامرضاخانلریمحمدملکیJournal Article19700101This paper presents the results of engineering geology and geotechnical studies in the Hamadan city. The methodology of this research work was getting data from geotechnical reports of the previous works and engineering geology studies, which have been done by authors. This is the first geotechnical report from the area, which has an overall view to the soils profile and foundation of the Hamadan city. In order to study quaternary non- cemented alluvials in this area, a South-North section with a length of 14 Km from Hamadan Plain was chosen. This section started from Dareh-Moradbeig to the end of Hamadan Airport. Based on the field and laboratory studies, conditions and texture of the alluvial and foundation of Hamadan city were considered. As a result, non-cemented alluvial in this area were studied in details and a geotechnical profile of the soils in this section was prepared. Results of this research work as a geotechnical profile of soil and foundation of Hamadan city can be used for engineering constructions in the study area. It should be noted that, this profile is introduced from the study area for the first time.دراین مقاله نتایج بررسیهای زمینشناسی مهندسی و ژئوتکنیکی بر روی نهشتههای کواترنر و همچنین معرفی نیمرخ خاکهای زیر بنای شهر همدان ارائه گردیده است. روش تحقیق بر پایه مطالعات وشناساییهای صحرایی و انجام آزمایشات مختلف فیزیکی، شیمیایی و مکانیکی بر روی این نهشتهها بوده است. علاوه بر آن از اطلاعات و دادههای گزارشات ژئوتکنیکی مختلف که بمنظور احداث سازههای مهندسی در شهر همدان انجام شدهاند، استفاده گردیده است. بمنظور تکمیل اطلاعات و با هدف دستیابی به یک پروفیل ژئوتکنیکی از خاکهای زیربنای شهر همدان، اقدام به حفر چاهکهای اکتشافی اضافی و هچنین بازدید و برداشت نمونه از پروفیل خاک محلهایی که بمنظور احداث سازههای مختلف در دست اجرا بودهاند، شده است. در نهایت با استفاده از اطلاعات قبلی و همچنین نتایج حاصل از این تحقیق، اقدام به تحلیل زمینشناسی مهندسی از کلیه دادههای موجود، نیمرخ ژئوتکنیکی خاکهای زیربنای شهر همدان شده است. نیمرخ حاصله در جهت شمالی-جنوبی طول 14 کیلومتر از دشت همدان را شامل می گردد که از روستای دره مراد بیگ (مناطق با رسوبات و آبرفتهای درشت دانه) در جنوبغرب تا فرودگاه همدان واقع در شمالشرق منطقه (مناطق با رسوبات و آبرفتهای ریز دانه) در آن قرار میگیرند. در این پژوهش علاوه بر ویژگیهای ژئوتکنیکی و زمینشناسی مهندسی، شرایط تشکیل و بافت رسوبات زیربنای شهر همدان مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته است.پرديس علوممجله علوم دانشگاه تهران (منتشر نمی شود)32120060723-قدرت تفکیک جانبی در لرزهنگاری و عوامل موثر بر آن16909FAعلیاسماعیلیحمید رضا سیاهکوهیJournal Article19700101The theoretical best-possible resolution can be predicted using Beylkin’s formula. This formula gives answers to the effect on resolution of frequency, aperture, offset, and acquisition geo-metry. In this paper, for each 3-D single-fold data set a spatial wavelet is obtained from migration of an event that attributed to diffraction. Then the width of the spatial wavelet is compared to the resolution predicted by Beylkin’s formula. The measured widths confirmed the theoretical predict-tions (i.e. zero-offset data produces the best possible resolution; 3-D shot records produces the worst resolution, and common-offset gathers and cross-spreads producing the intermediate resolution. It is shown that the effects of sampling and fold cannot be derived directly from Beylkin’s formula; these effects are analyzed by looking at the migration noise rather than width of the spatial wavelet. Our results indicated that random coarse sampling may produce somewhat less migration noise than regular coarse sampling, though it cannot be as good as regular dense sampling. Generally speaking, in-creasing fold does not improve the theoretically best possible resolution. However, as noise always has a detrimental effect on the resolvability of events, fold by reducing noise will improve resolution in practice. Required algorithms were written by authors in MATLAB environmentاز نظر تئوری بهترین قدرت تفکیک ممکن را میتوان با استفاده از فرمول بیلکین پیش بینی نمود. این فرمول میتواند به اثر فرکانس، دهانه برداشت (Aperture)، دورافت و آرایش برداشت بر روی قدرت تفکیک پاسخ دهد. دراین مطالعه پهنای موجک مکانی (Spatial wavelet) حاصل از کوچ رویداد پراشنده بعنوان سنجه جدید قدرت تفکیک جانبی با قدرت تفکیک پیش بینی شده از فرمول بیلکین برای مجموعه دادههای سه بعدی تک فولد مقایسه میشود. پهناهای بدست آمده دراین مطالعه پیش بینیهای تئوری بیلکین را تایید میکنند و نشان میدهند که دادههای با دورافت صفر بهترین قدرت تفکیک ممکن و گردآوردهای چشمه مشترک (common shot gather) سه بعدی بدترین قدرت تفکیک ممکن را تولید میکنند. در حالی که گردآوردهای دورافت مشترک و گردآوردهای گسترش متقاطع از لحاظ قدرت تفکیک حد وسط دو حالت فوق را تولید میکنند. اثر نمونهبرداری مکانی و فولد را بر روی قدرت تفکیک جانبی نمیتوان مستقیماَ از فرمول بیلکین بدست آورد. دراین مطالعه این مهم با توجه به نویز کوچ (Migration noise) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج این مطالعه همچنین نشانمیدهد که نمونهبرداری تصادفی گشاد (Random coarse sampling) نویز کوچ کمتری نسبت به نمونهبرداری منظم گشاد (Regular coarse sampling)تولید میکند، گرچه این نمونهبرداری مکانی نمیتواند به خوبی نمونهبرداری مکانی منظم چگال (Regular dense sampling) باشد. نرم افزارهای مورد نیاز دراین مطالعه توسط نگارندگان در محیط MATLAB تدوین شده است.پرديس علوممجله علوم دانشگاه تهران (منتشر نمی شود)32120060723-بررسی نحوه جایگزینی توده کوارتز دیوریتی سلفچگان
بر اساس شواهد صحرایی و پتروگرافی16910FAعلیکنعانیانمحبوبه نظریوانانیمحسنالیاسیJournal Article19700101The Salafchegan quartz diorite intrusion (Aleh Mountain) has intruded the sandy-limestone and sandstone of the Upper Red Formation as a con-cordant pluton and has metamorphed its country rocks slightly. The gentle dip of the sedimentary layering of country rocks suddenly increases near the pluton contact to a vertical position. This body has a circular shape, composed of quartz diorite and structurally could be divided into outer and central parts. While the outer part, with 500 meter thick-ness, shows alternation of leucocratic and melano-cratic layers, the central part has a massive outcrop. Both outer and central parts of this pluton show porphyritic texture typical of subvolcanic rocks. Moreover, the absence of ductile deformation within contact metamorphic aureoles, the presence of re-verse faults surrounding the intrusion, the occur-rence of concentric layering in the outer parts of the pluton, and the existence of magmatic foliation parallel to the contact zone in the outer dioritic layers could demonstrate ballooning mechanism in the Salafchegan intrusion. Accordingly, this pluton emplaced by ballooning mechanism due to repeated forceful injections of magma into an expanding shallow magma chamber, in the upper crust.توده کوارتز دیوریتی سلفچگان (کوه آله) با کنتاکت همشیب، درون آهکهای ماسهای و ماسهسنگهای سازند قرمز فوقانی تزریق شده و سنگهای میزبان خود را تا حدی دگرگون نموده است. شیب ملایم طبقات رسوبی میزبان توده، در نزدیکی توده به سرعت افزایش یافته و در محل تماس با توده کم و بیش قائم میشود. این توده رخنمون دایرهای شکل دارد و از لحاظ ساختاری به دو بخش خارجی و مرکزی قابل تقسیم است. بخش خارجی با ضخامت حدود 500 متر از لایههای متناوب کوارتزدیوریت روشن و تیره تشکیل شده است در حالیکه بخش مرکزی ساختاری همگن و تودهای دارد. دیوریتها چه در بخش خارجی و چه در بخش مرکزی، بافت پورفیری نشان میدهند و از لحاظ بافتی در گروه سنگهای سابولکانیک قرار میگیرند. بر اساس شواهد فوق و با توجه به فقدان رفتار شکلپذیر در سنگهای میزبان توده، حضور گسلهای معکوس دور تا دور توده، آرایش متحدالمرکز لایههای دیوریتی در بخش خارجی توده و وجود فولیاسیون ماگمایی موازی با کنتاکت در لایههای دیوریتی بخش خارجی توده میتوان نتیجه گرفت که توده نفوذی سلفچگان احتمالاً در اثر مکانیسم بالونینگ (رشد بادکنکی) و در نتیجه تزریقهای متناوب و پر فشار ماگما به درون یک مخزن ماگمایی در حال تورم، در اعماق کم پوسته جایگزین شده باشد.پرديس علوممجله علوم دانشگاه تهران (منتشر نمی شود)32120060723-تحلیل دگرریختی در گرانیت میلونیتی علیآباد دمق و اهمیت پهنه برشی آن در تفسیر تکتونیک منطقه همدان16911FAمحمدمحجلمحمد ولی ولیزادهفرزانهمقدمJournal Article19700101A 2.5×10 km body of NE-trending mylonitic granite is exposed north of Aliabad-e-Damag, 35 km south of Hamadan. Mylonite and the surrounding schists have concordant fabrics parallel to the dominant foliation in the region. Structural and fabric analysis suggests deformation in a dextral strike-slip shear zone. The strong deformation and associated low grade metamorphism were coeval with plastic intrusion and continued to the end of crystallization. The granite has a retrograde thermal effect on the surrounding metamorphic rocks. Sigmoidal geo-metry of the large Hamadan pluton and the position of the dextral shear zone at the southeastern part of this system indicate the significance of dextral transpression tectonic in this region of the Sanandaj-Sirjan zone and rotation of the shear fractures in emplacement of the Aliabade-e-Damag pluton and subsequent intrusion of the Hamadan batholithگرانیت علیآباد دمق با روند شمال خاور-جنوب باختر با ابعاد 5/2 در 10 کیلومتر در 35 کیلومتری جنوب شهر همدان قرار دارد. مطالعه ساختاری و فابریک دگرریختی از یک سو و بررسی سنگشناسی این توده نفوذی و کانیهای دگرگونی موجود درسنگهای دگرگون دربرگیرنده آن از سوی دیگر مشخص ساخت که توده مزبور در پهنه تکتونیکی برشی امتداد لغز که در آن بلوک شمال باختری به سمت شمال خاور و بلوک جنوب خاوری به سمت جنوب باختر جابجایی داشته تغییر شکل یافته است. این تغییر شکل با درجه دگرریختی بالا در شرایط دگرگونی درجه پایین همزمان با جایگیری در شرایط شکلپذیر صورت گرفته است. فابریک موجود در گرانیت زمانی ساخته شده که توده به حالت انجماد نرسیده و بلورها در شرایط شکلپذیر دگرشکل شدهاند و دگرریختی در آن تا زمان انجماد کامل ادامه داشته است. همسازی فابریک سنگهای دربرگیرنده با توده نفوذی نشان میدهد که توده در پهنهای در راستای برگوارگی غالب موجود در منطقه و هم امتداد با آن در داخل آنها قرار گرفته است. تأثیر حرارتی توده نفوذی در سنگهای دگرگون دربرگیرنده در حاشیه توده نفوذی به صورت دگرگونی برگشتی هویدا شده است. هندسه سیگموئیدال توده نفوذی بزرگ همدان و موقعیت این پهنه برشی امتدادلغز راستبر در بخش جنوب خاوری آن، اهمیت تکتونیک ترافشارشی را در این بخش از پهنه سنندج- سیرجان و چرخش فضای کششی ایجاد شده در این تکتونیک را در جایگیری موقعیت کنونی توده گرانیتی علی- آباد دمق و متعاقباً در جایگیری گرانیت همدان نشان میدهد.پرديس علوممجله علوم دانشگاه تهران (منتشر نمی شود)32120060723-مجموعه ماکروفسیلهای کرتاسه میانی در غرب ناحیه کرمان16912FAمحمدرضاوزیریمحمدداستانپوراعظمماهانیپوراحمدعربJournal Article19700101The Mid-Cretaceous succession in west of Kerman city is represented by distinctive, correlatable green marls rich in macro and microfossils. The marls can be assigned an Upper Albian to Lower Cenomanian age based on the associated macrofossils assem-blage, which is dominated, by molluscs and echinoids. Six species of echinoids are described all of which are new records for the region. Pliotoxaster sp. together with Exogyra spp. Do-minates macrofauna assemblage. Many of the taxa have previously been reported from Oman, Egypt and Jordan. The fossil assemblage indicates a favorable condition during deposition of the green marls.رسوبات کرتاسه میانی در غرب شهر کرمان با مارنهای سبز رنگی که سرشار از ماکرو و میکروفسیلها هستند مشخص میشوند. بر اساس مجموعه ماکروفسیلها, سن مارنهای سبز رنگ آلبین بالایی- سنومانین زیرین مشخص گردیده است. ماکروفسیلهای غالب در این مارنها اکینوییدها و دوکفهایها میباشند. شش گونه از اکینوییدها برای اولین بار از مارنهای سبز این منطقه گزارش گردیده است کهPliotoxaster sp. به همراه Exogyra sp. عناصر غالب مجموعه ماکروفسیلها را تشکیل میدهند. تعدادی از این نوع ماکروفسیلها قبلاً از عمان، مصر و اردن گزارش گردیدهاند. مجموعه ماکروفسیلها اکولوژی مناسبی را در زمان نهشته شدن مارنهای سبز رنگ مشخص میسازند.پرديس علوممجله علوم دانشگاه تهران (منتشر نمی شود)32120060723-شناسایی گسلهها و پهنههای عرضی-برشی زیرسطحی و تحلیل اثر دگرریختیهای آنها بر کمربند چین خورده-رانده شده زاگرس در پهنه دزفول16913FAعلییساقیزینبداوودیJournal Article19700101The area of study is located in NW of Zagros fold-thrust Belt, between Kazerun and Balarud faults (Dezful zone). This part of the belt shows a complex structure, is affected by subsurface lineaments possibly during late Alpine orogeny. Detail assess-ment of landsat images together with geomagnetic and earthquake data resulted in identification of subsurface shear-transverse faults.پرديس علوممجله علوم دانشگاه تهران (منتشر نمی شود)32120060723-مطالعه تغییرات پالئواکولوژیکی در مرز کرتاسه-ترشیر در برش الگوی سازند گورپی16914FAابراهیم قاسمینژادالههزارعیJournal Article19700101The foraminiferal content of the Gurpi Formation at the type section in Anbar Sefid Valley NE of Lali city in Masjed Soliman was studied. The recorded foraminifera indicate an age of Late Paleocene for the upper boundary of the formation that turns to purple sandy and silty shales at the base of the Pabdeh Formation. The K/T boundary lies 57m below the purple key layers. The Study of the foraminifera at the K/T boundary demonstrates that the specialist polytaxic species with large size and complex morphology (such as pseudotextularids, rugoglobigerinids and globotruncanids) which were sensitive to changes in environmental condition disappeared ,while generalist oligotaxic species with small size, simple morphology and fine shells (such as hedbergellids and heterohelicids) became domi-nant. As the changes in fauna's composition are usually raised from ecological factors, thus the changes in the most important ecological factors such as salinity, temperature, Oxygen, PH, sub-surface currents and nutrient supply have been evaluated to interpret the changes in faunal composition. Definite decreases in temperature, salinity, Oxygen amount and pH and increase in sea current and nutrient amount have been concluded as the most important factors effecting faunal changes across the K/T boundary. These changes in ecological factors might have been results of an increase in upwelling currents generated in Early Paleocene preceded by a regression at the end of Cretaceous.برش الگوی سازند گورپی در تنگ انبار سفید در شمال شرق شهر لالی مورد مطالعه قرار گرفت. براساس مطالعة فرامینیفرها سن سازند گورپی دراین برش به پالئوسن پسین (Thanetien) میرسد و مرزکرتاسه - ترشیر (K/T) تقریباً در 57 متری مرز تفکیک کننده این سازند با سازند پابده واقع است. بررسی فرامینیفرها در مرز K/T نشان می دهد که گروههای polytaxic از قبیل rugoglobigerinids, globotruncanids pseudotextularids که در مقابل تغییر شرایط محیطی حساس هستند (ecological specialists) و دارای اندازه بزرگ و تزئینات و مورفولوژی پیچیده بودهاند در مرز K/T منقرض شدهاند. در مقابل گروههای oligotaxic بسیار کوچک ترشیری وفرمهای غیر حساس (ecological generalist) با اندازه کوچک، مورفولوژی ساده و پوسته نازک ازقبیل hedbergellids, heterohelicids در این مرز ظهور یافتهاند. دراین مقاله این تغییرات گسترده درفون فرامینیفرها درطرفین مرز K/T، مطالعه گردیده وعلل آن مورد بررسی قرار گرفته است. از آنجائیکه اصولاً علل تغییرات در ترکیب فونا، ناشی از تغییر در فاکتورهای اکولوژیکی است به همین دلیل مهمترین فاکتورهای اکولوژیکی از جمله شوری، دما، اکسیژن، pH، نوع جریانات و میزان مواد غذایی مطالعه و بررسی شد .این مطالعات نشان میدهد که کاهش دما، شوری، اکسیژن و آلکالینیته محیط به همراه، افزایش جریانات دریایی و مواد غذایی ازجمله مهمترین عوامل تغییر فونا درمرز K/T می باشند. این تغییرات احتمالاً حاصل جریانات بالارونده (upwelling) هستند که خود ناشی از یک پسروی در انتهای کرتاسه و سپس یک پیشروی همراه با کاهش درجه حرارت در ابتدای ترشیاری میباشند.پرديس علوممجله علوم دانشگاه تهران (منتشر نمی شود)32120060723-ژئوشیمی نفت و مدلسازی حرارتی سازند پابده در دزفول فروافتاده16915FAKamaliM.RFathi MobarakabadAMohsenianE.محمدرضاکمالیافشین فتحی مبارکآبادالهاممحسنیانJournal Article19700101Dezful Embayment located in Southwest of Iran is one of the most potential areas for exploration and development of hydrocarbon reservoirs in the world. There are several source rock units with different geological ages. Burial and thermal history modeling was performed to determine timing of hydrocarbon generation in the Pabdeh source rock in Dezful Embayment. Geology and sequence stratigraphic analysis of borehole data including drill-cuttings provided fundamental constraints for burial history reconstruction. In addition, estimates of exhumation from log-derived compaction data provide key insight into depositional patterns. One-dimensional and two-dimensional models of thermal evolution were derived from the burial history and calibrated with vitrinite reflectance, thermal conductivity, surface and bottom-hole temperature measurements, as well as with paleoclimate data. The resulting thermal history models were combined with the measured geochemical parameters in order to determine the timing of hydrocarbon generation for the candidate source rock (Pabdeh Formation). Results were compiled in maps and cross-sections representing multiple stages of basin evolution. Most hydrocarbon generation in the Dezful Embayment generally took place in Kazhdumi Formation and partly in Pabdeh Formation. The Pabdeh Formation is the most youngest source rock in Dezful Embayment with type II and a mixture of type II and III Kerogens and has reached oil generation at most parts of the Dezful Embayment. Higher amounts of hydrocarbon were generated at deep and central part related to higher maturity levels. Based on thermal maturity modeling, Pabdeh Formation is early mature to mid mature.دزفول فروافتاده در جنوب غرب ایران واقع شده و یکی از نفتخیزترین مناطق دنیا برای اکتشاف و توسعه میدان محسوب میگردد. در این ناحیه لایههای متعدد سنگ منشاء با سنهای زمینشناسی متفاوت وجود دارند. لذا به منظور تعیین زمان تولید نفت از سازند پابده مدلسازی تدفین رسوبات و حرارتی انجام گردید. از اطلاعات لاگ، زمینشناسی، چینهشناسی و آنالیز نمونههای چاه شامل کنده حفاری بعنوان دادههای پایه جهت بازسازی تاریخچه تدفین رسوبات استفاده شد. سپس کالیبرهسازی مدلهای یک بعدی و دو بعدی تکامل حرارتی حاصل از بازسازی تاریخچه تدفین رسوبات و دادههای آزمایشگاهی شامل انعکاس ویترنیت، رسانائی حرارتی، دمای سطح و ته چاه و اطلاعات مربوط به آب و هوای دیرینه صورت پذیرفت. همچنین مدلهای حرارتی دیرینه رسوبات با دادههای ژئوشیمیایی اندازهگیری شده در آزمایشگاه بمنظور بررسی دقیق زمان زایش نفت از سنگ منشاء پابده تطبیق داده شد. نتایج بدست آمده بصورت نمودارها و نقشه جهت نشان دادن تکامل حوضه رسوبی ارائه گردیده است. سازند پابده در این ناحیه بلحاظ سنی جوانترین سنگ منشاء محسوب میشود و کروژن آن غالباً از نوع II و مخلوطی از انواع II و III میباشد و این سازند در بیشتر میادین دزفول فروافتاده به مرحله زایش نفت رسیده است. ولی در مقام مقایسه نسبت به سازند کژدمی نفت کمتری را تولید کرده است. بیشتر نفت تولید شده محدود به نواحی عمیق و بخش مرکزی حوضه شده که بطور نسبی دمای بالاتری را دریافت کرده است. براساس مدلسازی حرارتی سازند پابده در حال حاضر به لحاظ پختگی در مراحل بلوغ اولیه تا میانی میباشد..پرديس علوممجله علوم دانشگاه تهران (منتشر نمی شود)32120060723-پالینواستراتیگرافی و پالئوژئوگرافی رسوبات کامبرین-جنوب غرب شهرستان شاهرود (کوه خرباش، نزدیک ده ملا) البرز مرکزی، شمال ایران16916FAM.Ghavidel-syookiمحمد قویدلسیوکیJournal Article19700101A total of 66 surface samples from the Mila, Lashkarak and Ghelli Formations of Kuh-e-Kharbash (near Deh-Molla) were paleontologically investigated, to determine the geological age of the rock units. This study was also undertaken to assess the palaeogeographic relationships of the study area to Southern and Northern Hemispheres during the Palaeozoic interval represented by these Formations. Fifty two palynomorphs (51 acritarchs and one algal body) were recorded, which permit the recognition of six acritarch-based biostratigraphic zones. Acritarch assemblage zone I is Late Cambrian in age and occurs in the upper part of the Mila Formation. Assemblages zones II through IV are present in the Lashkarak Formation and suggest Lower Ordovician (Tremadoc-Arenig). Assemblage zones V and VI are present in the Ghelli Formation and indicate Upper Ordovician (Caradoc-Ashgill) for this Formation. Based on palaeontological data, two hiatuses are present within the studied stratigraphical column. The first hiatus occurs between the Lashkarak and Ghelli Formations and encompasses the Middle Ordovician strata .The second hiatus is present between the Ghelli and Geirud Formations and includes the whole Silurian and Lower-Middle Devonian deposits. The above- mentioned hiatuses possibly correspond to the Caledonian Orogeny. Diverse acritarch assemblages in the Late Cambrian (Mila Formation), Lower and Upper Ordovician (Lashkarak and Ghelli Formations) indicate that a marine environment through the entire succession. Comparison of the acritarch recorded taxa with those reported from other parts of the world, suggests that the Alborz Mountain Ranges have been part of peri-Gondwanan palaeoprovince during the Ordovician.رویهمرفته 66 نمونه سطحی از سازندهای میلا، لشکرک و قلی از کوه خرباش (نزدیک ده ملا) جهت تعیین سن واحدهای سنگ چینهای انتخاب و مورد بررسی پالینولوژی قرار گرفت. این مطالعه همچنین به منظور تعیین ارتباط جغرافیایی دیرینه ناحیه مورد مطالعه با نیمکرههای شمالی و جنوبی در زمان تهشین شدن این رسوبات در پالئو زونیک، مورد مطالعه قرار گرفت. 52 پالینومورف (51 آکریتارش و یک جلبک) از این رسوبات گزارش گردید که بر مبنای ارزش بایواستراتیگرافی، شش بایوزون قابل تقسیم هستند. مجموعه آکریتارش زون I در رسوبات بخش بالایی سازند میلا ظاهر میشود که سن کامبرین بالایی دارد. مجموعههای آکریتارش زونهای II تا IV در سازند لشکرک ظاهر میشوند و سن اردویسین زیرین (ترمادویسین- آرنیگین) دارند. مجموعه فسیلی V تا VI در سازند قلی وجود دارند و معرف اردویسین بالایی (کارادویسین-آشگیلین) برای این سازند میباشد. بر مبنای اطلاعات پالینولوژی حاصله، دو نبود چینهشناسی در داخل ستون چینهشناسی مورد مطالعه وجود دارد. اولین نبود چینهشناسی بین سازند قلی و لشکرک وجود دارد که این نبود چینهشناسی رسوبات اردویسین میانی را در بر میگیرد. دومین نبود چینهشناسی بین سازندهای قلی و جیرود وجود دارد که تمام رسوبات دوره سیلورین و دونین زیرین و میانی را در بر میگیرد. نبود چینهشناسی فوقالذکر احتمالاً با فاز کوهزائی کالدونین مطابقت دارد. مجموعههای متنوع آکریتارش در کامبرین بالایی (سازند میلا) و اردویسین زیرین و بالایی (سازندهای لشکرک و قلی) پیشنهاد میکند که یک محیط دریایی در زمان برجای گذاشتن این توالی رسوبی در ناحیه مورد مطالعه وجود داشته است. مقایسه گونههای آکریتارش گزارش شده از کوه خرباش(نزدیک ده ملا) با گونههای گزارش شده از سایر نقاط جهان پیشنهاد میکند که سلسله جبال البرز بخشی از خشکی گندوانا در زمان اردویسین بوده استپرديس علوممجله علوم دانشگاه تهران (منتشر نمی شود)32120060723-توصیف گونه های سنگی در یک مخزن ناهمگون کربناته و ماسه سنگی16917FABagheriA.MBiranvandB.علی محمدباقریبیژنبیرانوندJournal Article19700101شناسایی گونه های سنگی و تشخیص ناهمگونی های جانبی آن اولین و مهمترین گام در توصیف مخزن و تهیه مدل زمین شناسی آن میباشد. در این مطالعه تعیین گونه های سنگی و بخش بندی مخزن در سازند آسماری یکی از مخازن ناهمگون کربناته و ماسه سنگی ایران انجام شده است. ابتدا با تلفیق داده های آنالیز مغزه شامل فشار مویینگی، تخلخل، نفوذپذیری و توصیف مغزه ها با نمودارهای پتروفیزیکی، گونه های سنگی مختلف کربناته و ماسه سنگی در مخزن شناسایی گردید و بر اساس نتایج آن، مخزن به بخشهای تولیدی و غیر تولیدی تقسیم بندی شد. گونه های سنگی شناسایی شده از مغزه های نفتی4 چاه همراه با نمودارهای پتروفیزیکی متناظر در یک برنامه کامپیوتری بر مبنای روش فازی آموزش داده شد و اعتبار مدل با آزمایش در چاههای مغزه گیری شده دیگر سنجیده شد. سپس گونه های سنگی در 28 چاه فاقد مغزه شناسایی گردید. نتایج بیانگر تطابق قابل قبول بین گونه های سنگی حاصل از مطالعه مغزه و گونه های سنگی بدست آمده از روش فازی می باشد.پرديس علوممجله علوم دانشگاه تهران (منتشر نمی شود)32120060723-(کنودونتها)Icriodus و Polygnathus دونین پسین شرق ایران و دونین میانی-پسین شمال ایران16918FAA.R.AshouriعلیرضاعاشوریJournal Article19700101Icriodus and Polygnathus faunas from the Late Devonian of the Tabas region of eastern Iran, and from the Middle-Late Devonian of the Alborz Mountains, northern Iran, are documented. Twenty three species and/or subspecies of Icriodus and 33 of Polygnathus are described and illustrated. Among them are five new species of Icriodus: Ic. housei, Ic. talenti, Ic. bultyncki, Ic. walliseri and Ic. jafariani.فونهای Icriodus و Polygnathus دونین پسین ناحیه طبس، شرق ایران و دونین میانی - پسین کوههای البرز شمال ایران مورد بررسی قرار گرفته است. 23 گونه و یا زیرگونه Icriodus و 33 گونه Polygnathus تشریح و نمایش داده شده است. از جمله پنج گونه جدید Ic. housei، Ic. talenti، Ic. bultyncki،Ic. walliseri و Ic. jafariani..پرديس علوممجله علوم دانشگاه تهران (منتشر نمی شود)32120060723-کاربرد آنالیز خوشهای چندمتغیره در تعیین رخسارههای لاگ و زونبندی مخازن، مثالی از سازند آسماری، میدان مارون16919FAV.TavakoliA.AminiJournal Article19700101Reservoir zonation is the most important job in oil industry which dominantly relies on the major properties of rocks. Fundamental properties of rocks are usually understood by their detailed description in the field (lithofacies analysis) and laboratory (petrofacies analysis). The facies (lithofacies and petrofacies) determination in most subsurface studies is impractical, due to lack of cores and cuttings. In such situations, where the wire line logs are the only data available, the logfacies or electrofacies are determined instead. Using multivariate cluster analysis, in this study practiced the logfacies determination on the Asmari Formation of Marun Field by programming a new algorithm with MATLAB software. The study is carried out on the logs of a well in which the Asmari Formation is fully cored. Determined logfacies are correlated with lithofacies defined on the cores and thin sections. Reliability of the procedure in logfacies determination is examined and an appropriate cut off level is defined for the cluster analysis. Result from this study is prepared to use in logfacies determination of the adjacent wells with no cores and cuttings.زونبندی مخازن نفتی بر اساس خصوصیات اصلی سنگها از مهمترین وظایف کارشناسان صنعت نفت میباشد. خصوصیات اصلی سنگها اغلب با توصیف دقیق صحرایی (تعیین لیتوفاسیسها) و آزمایشگاهی (تعیین پتروفاسیسها) مشخص میگردد. تعیین دقیق رخسارههای اصلی (لیتوفاسیس + پتروفاسیس) در اغلب مطالعات زیرسطحی بهسبب عدم وجود مغزه و خردههای حفاری امکانپذیر نیست. در چنین شرایطی که دادههای لاگ تنها داده در دسترس میباشند، رخساره لاگ (رخساره الکتریکی) جایگزین رخساره رسوبی میگردد. مطالعه حاضر با استفاده از آنالیز خوشهای چندمتغیره به تعیین رخسارههای لاگ سازند آسماری در میدان مارون بر اساس برنامهنویسی الگوریتم جدیدی در نرمافزار متلب (MATLAB) میپردازد. تعیین رخسارههای لاگ سازند آسماری در چاهی انجام میگیرد که دارای پوشش کامل مغزه است. برای اطمینان از صحت روش رخسارههای لاگ تعیین شده با لیتوفاسیسهای بهدست آمده از توصیف مغزهها مقایسه میگردد. بدین ترتیب درجه اطمینان روش و حد بریدگی جهت تعیین رخسارههای لاگ در این سازند مشخص میگردد. نتایج این مطالعه دارای کاربرد اساسی در مطالعه چاههای فاقد مغزه در این میدان میباشد